تفسیر گرانسنگ تبیان، تألیف ابو جعفر محمد بن حسن طوسى(460-385 ه.ق)همچون دیگر آثار اصولى، فقهى، حدیثى و کلامى او، صفحه زرینى در تاریخ فرهنگ قرآنى تشیع گشوده است. جامعیت و فراگیرى آن در علوم قرآنى(لغت و اشتقاق، نحو و اعراب، نظم و اسباب نزول)و مباحث کلامى، فلسفى و فقهى، چهره تابناک تبیان را از دیگر تفاسیر پیش از خود ممتاز و برجسته نموده، لیکن علل و عوامل بسیارى موجب گردیده که شیخ طوسى، تفسیر خود را در شکل و شیوه عقلى و کلامى به رشته تحریر درآورد.
قرن چهارم و پنجم، آبستن تحولات فرهنگى فراوانى، چون گسترش جلسات مناظره کلامى، تبادل و تضارب آراء فرقهاى، نگارش و تألیف رسالات و کتب تفسیرى با روش کلامى و به هدف اثبات و استناد آراء فلسفى، و مسائل دیگر بود، که باعث شد تا تفاسیر گوناگون و بسیارى در آن دوران توسط سرامدان مذاهب کلامى نگاشته شود. بدین رو، موقعیت سیاسى-اجتماعى دو قرن چهارم و پنجم، از جمله اسبابى است که شیخ را به تألیف کتاب جامعى چه در زمینه تفسیر و چه تأویل واداشت، تا با استناد به روایات نبوى و علوى، به شبهات، مستندات نادرست، تفسیر به رأى و گزافههاى مخالفین و منحرفین، پاسخ گوید.
آنچه پیش رو دارید، چکیدهاى است از دلایل و شواهدى از تفسیر تبیان، مبنى بر کلامى بودن شیوه تفسیرى مفسر گرانقدر آن و گزیدهاى است از یک تحقیق جامع درباره روش تفسیرى شیخ طوسى.
از بررسىهاى تاریخى مىتوان دریافت که، تا قرن چهارم هجرى تفاسیر کلامى مفصلى نوشته نشده بود، تا اینکه با پا گرفتن و گسترده شدن دامنه مباحث و مناظرات کلامى میان فرق کلامى أشاعره و معتزله و مذهب امامیه، سران مذهب یاد شده، دست به تألیف تفاسیر مبسوطى زدند.ابو القاسم بلخى، ابو مسلم محمد بن بحر اصفهانى، ابو على جبائى، قاضى عبد الجبار و على بن عیسى رمانى و دیگران تفاسیر کلامى مفصلى نگاشتند.
اینان، بیشترین تلاش خویش را در اثبات اصول موضوعه خود و ابطال آراء کلامى مخالفین مبذول داشتند.معتزله، قرآن را مبتنى بر«اضول خمسه» یعنى«توحید، عدل، منزلة بین منزلتین، وعد و وعید و امر به معروف و نهى از منکر»تفسیر کردند. اشاعره نیز قرآن را مطابق اصول عقایدى خود، نظیر جواز«ارتکاب ظلم»و امثال آن را، بر خدا روا داشته و آراء معتزله و امامیه را بدعت خواندند!و از طرفى پرواضح است که بیشتر مسائل اختلافى میان فرق کلامى، در آیات متشابه بوده است، و لذا در آن دوران نگارش کتب متشابه القرآن بیش از همه متداول گردید.قاضى عبد البجار معتزلى
کتاب«متشابه القرآن»و«تنزیه القرآن عن المطاعن»، را نوشت، و سید رضى، «حقایق التأویل فى متشابه التنزیل»، را و سید مرتضى نیز در کتاب ادبى، حدیثى، تفسیرى«أمالى»برخى از آیات متشابه را تفسیر نمود.صاحب تبیان نیز اقوال تفسیرى و کلامى سران معتزله را نقل و آنها را جرح یا تأیید کرده است، و حتى در مقدمه، روش تفسیرى برخى از ایشان مانند:ابو مسلم محمد بن بحر و رمانى را ستوده است.
گستردگى نقل گفتههاى ایشان در ردّ اقوال أشاعره و یا اثبات و تأیید نظرات امامیه، در جاى جاى تبیان مشهود است، با این وصف، تبیان سیماى کلامى و کاملا متمایز از دیگر تفاسیر کلامى را داراست، با این توضیح که ساختار برجسته و ممتاز تبیان در دو محور اساسى جلوهگر است:
1-شمول و جامعیت در علوم قرآنى(قرائت، ناسخ و منسوخ، اعراب، اسباب نزول و غیر آن)
2-پاسخ به مطاعن ملحدین و مبطلین و منحرفین، و اثبات اصول و فروع مذهب امامیه حقه با استناد به قرآن و براهین استوار عقلى و نقلى.
و این اهتمام، در تفسیر روش گزیده مفسر، قابل توجه و دقت است.مفسیر نامور ما، در پیشینه نخستین تبیان، روش کلى خود را در تفسیر چنین ترسیم مىکند:
«از دیرباز دوستان قدیم و جدید اظهار تمایل مىکردند که تفسیرى شامل فنون مختلف علوم قرآن و نیز پاسخى به گفتههاى معاندان و منحرفان و گمراهان تألیف گردد تا در آن علاوه بر مطرح ساختن عقاید حقه امامیه، نسبتهاى نادرست مخالفان را مردود و باطل سازد».
بنابراین، مرحوم شیخ در این مباحث، دو هدف ابطالى و اثباتى را دنبال مىکند وى در راستاى تفسیر کلامى یاد شده، شالوده عقاید کلامى مذهب شیعه را«در بعد اثباتى»و اشاعره و معتزله را غالبا«در بعد ابطالى»بیان داشته و از هر گونه تأویلات نادرست و غیر معقول اجتناب نموده است.ایشان بر پایه کتاب و سنت صحیح و
عقل سلیم، آراء و نظرات مخالفین را ابطال و دیدگاههاى اصولى و فروعى شیعه را با استناد به قرآن کریم و گفتار اهل بیت-علیهم السلام-اثبات کرده است.
تبیان نه تفسیر کلامى مانند مفاتیح الغیب فخر رازى است که بسان دایرة المعارفى در علم کلام است، (1) و به قول حاجى خلیفه:«فخر رازى تفسیرش را با اقوال حکماء و فلاسفه پر کرده است و از شاخهاى به شاخه دیگر پریده است» (2) و نه چون تفاسیر نقلى و لغوى و عرفانى است که اصلا متعرض مسائل کلامى نشدهاند.
بنابراین، تفاسیر کلامى همواره، دو هدف اساسى را تعقیب مىکردهاند:
الف-بیان نادرستى استدلال مخالف با استناد به آیات موافق اصول خود.
ب-استمداد از قرآن در تأیید و اثبات اصول مذهب خود، و چنانکه گفته شد، برخى این دو هدف را بطور گسترده و دامنهدار پى گرفتهاند. مانند:فخر رازى، و بعضى دیگر، تفسیر قرآن را اصل و بطور فشرده ولى فراگیر، به بحث درباره آیات کلامى پرداختهاند، نظیر تفسیر تبیان که دو هدف مذکور را دنبال مىکند.مفسر فرزانه تبیان در تفسیر خود مىکوشد تا تمام مباحث تفسیرى و نه تنها کلامى را با ایجازى غیر مخل و اطنابى غیر ممل، به انجا رساند، و تفصیل در مباحث فقهى و کلامى را به کتب نگاشته خود مثل«شرح الجمل»و«الخلاف»ارجاع دهد.
از آنچه مختصرا گفته شد، شاید مقصود مرحوم علامه طباطبائى درباره کلامى بودن تبیان روشن گردد.ایشان در کتاب قرآن در اسلام خود، در بحثى تحت عنوان روش مفسرین شیعه و طبقاتشان، مىفرماید (3) :
«طبقه سوم، طبقه ارباب علوم متفرقه است، مانند:سید رضى(406 ه)در تفسیر ادبى خود، و شیخ طوسى در تفسیر کلامى خود، که تفسیر تبیان است، و صدر المتألهین شیرازى در تفسیر فلسفى خود...»
مسلما گستردگى مباحث کلامى تبیان و روش جهتدار شیخ در طرح آنها، در ارزیابى مفسر بزرگ و کم نظیرى، چون علامه طباطبائى- اعلى الله مقامه الشریف-این تفسیر را در زمره تفاسیر کلامى جاى داده است.لیکن آنچه درباره تکوین ساختار کلامى تبیان مىتوان بیان داشت با توجه به حساسیت شرایط سیاسى و مذهبىاى که بر فضاى دو قرن چهارم و پنجم هجرى تفوق داشت، مىتوان مدعى شد که اسلوب عمومى روش تفاسیر آن دوران، سیماى کلامى داشته است چنانچه از تفاسیر آن زمان و نحوه بهرهگیرى مفسر بلند پایه، از منابع تفسیرى مذکور، این مطلب بخوبى هویداست.
از این رو، تفاسیرى چون مجمع البیان را-بر فرض اینکه مفسر مستقلى باشد-نمىتوان تفسیر کلامى ذکر نمود، زیرا صاحب مجمع، هیچ گاه موقعیت خطر سیاسى اجتماعى و مذهبى شیخ طوسى را نداشته و لذا همین مجموعه عوامل و شکل و سیماى ممتاز تبیان است که مىتوان آن را بعنوان تفسیر کلامى بحساب آورد، و یا حداقل گفته شود که جلوهها و تابشگاههاى کلامى، در تفسیر تبیان بیشتر از دیگر تفاسیر شیعى است و نمىتوان آن را تفسیر کلامى دانست، بگونهاى که در مورد تفسیر«مفاتیح الغیب»فخر رازى گفتهاند.
به هر حال این دو نظر مطرح است، و ما در اینجا با طرح مباحث آتى، با عنوان روش شیخ طوسى در طرح مباحث کلامى در تبیان، و نیز عنوان شاخصها و تابشهاى تفسیر کلامى کوشیدهایم، دیدگاه نخست را تقویت و تأیید و اختیار نماییم.
چنانکه پیشتر گفتیم، انگیزه مفسیر گرانقدر از طرح مباحث کلامى، استفاده از قرآن کریم بعنوان یک اهرم دفاعى در ابطال مذهب کلامى، اعم از معتزله و أشاعره و دیگر فرق تابعه آنها مىباشد، چه اینکه آنها-به ویژه اشاعره-قرآن را تابع دیدگاههاى عقاید خویش نهاده، و با استناد به ظواهر موافق و آیات متشابه، پایههاى مذاهب کلامى خویش را مستدل نمایاندند.
مرحوم شیخ طوسى، در تعقیب این هدف کلى، به طرح مباحث کلامى، به دو گونه مستقیم و غیر مستقیم مىپردازد.زیرا معمولا، اینگونه مباحث در غیر آیات کلامى، از اصل تفسیر آیه کریمه جداست.به طورى که در پارهاى از موارد، بیان دلالتها و استفاده کلامى از آیات در رد مقولهاى، بسیار خفى و دقیق ذکر شده که به نوبه خود از نکات شایان توجه در این گونه مباحث است.
این دلالتها و بهرهگیریها-عموما-در دو قالب ابطالى و اثباتى، یا تعابیر گوناگون ذکر مىگردد.
در قالب ابطالى، مفسر گرانمایه-رحمة الله علیه-با استفاده از ظاهر آیه محکمه، به بیان وجه فساد و بطلان گفته کلامى مخالف مىپردازد و در مواردى که مخالف اشعرى یا معتزلى و یا غیر آنها، به ظاهر آیه متشابهى، در تأیید دیدگاه خود تمسک نموده، وجه نادرستى استناد وى را بیان داشته و با تحفظ بر عدل و حکمت الهى و تکیهگاه عقلى و برهانى خود، بگونه قاطعى مدعاى مخالف را نقض مىنماید.مثلا در آیات ختم و طبع أشاعره، آن را بر منع ایمان تفسیر کردهاند، و عدلیه بر نشانه و علامت، چنانکه مفسر فرزانه، ذیل یکى از این آیات مىفرماید: (4)
تکلیف به ایمان و منع از آن، خلاف عدل و عقل و حکمت الهى است.
اما تعابیرى که در این مورد بکار مىرود، متفاوت است، که به ذکر چند نمونه بسنده مىکنیم:
«و فى الآیة دلالة على بطلان قول المجبرة فى کذا».
و فى الآیة دلالة على ان الله لا یفعل الظلم و القبیح کما قالت المجبرة.
و یا«لیس للمجبرة ان تتعلق بقوله کذا».
و یا«لیس فى الآیة ما یدل على تفضیل ابى بکر». (5)
و نیز تعابیر دیگرى از این قبیل که ذکر آنها چندان ضرورت ندارد.
و در قالب اثباتى نیز مرحوم شیخ الطائفه، با بهرهگیرى از ظاهر و مدلول آیات کریمه، به اثبات و تأیید آراء و مبانى کلامى امامیه مىپردازد.ایشان که به نگارش و تألیف این اثر گرانسنگ در زمان زعامت مطلق و پیشوایى و مرجعیت دست زد، بعنوان تجسم عینى و ممتاز اسلام راستین، نقش بسیارى خطیرى را در شکوفایى و تبلور مذهب شیعه در آثار گرانقدر خود چون تبیان، به نحو احسن ایفاء نمود.
دقت نظر او در مباحث ابطالى و اثباتى، بیانگر عمق آشنایى او با معارف قرآنى است که از هیچ تلاش در رد مخالف و اثبات عقاید مذهب با استناد به قرآن، دریغ نورزیده است.
براى مثال، ذیل آیه ولایت به طور مبسوط، به اثبات امامت امیر مؤمنان-علیه الصلاة و السلام- مىپردازد و در آغاز بحث مىفرماید (6) :
«و اعلم هذه الآیة من الأدلة الواضحة على امامة امیر المؤمنین-علیه السلام-بعد النبى بلا فصل».
بیان بهرهگیرىها از مضامین و ظواهر آیات کریمه-عموما-به دو صورت ظاهر و غیر ظاهر بچشم مىخورد.به عبارت روشنتر، گاهى استفاده از نصوص و ظواهر آیات بسیار واضح و روشن است.و ذهن انسان بدون تعقید و تکلف، مفهوم و لوازم آن را درمىیابد، که البته این بیشتر ذیل آیات مربوط به عقاید و یا آیاتى که به نحوى مؤید اصول و مبانى عقیدتى هستند، به نظر مىرسد. مانند:«لا یکلف اللّه نفسا الا وسعها».که شیخ بزرگ مىفرماید: (7) :
«فى هذه الآیة دلالة واضحة على بطلان مذهب المجبرة، فى تجویزهم تکلیف اللّه العبد، ما لا یطیقه، لأنه صریح بانه لا یکلفهم الا ما یطیقونه».
و یا رد بر مقوله مجبرة(اشاعره)که نسبت خلق کفر به خدا مىدهند، ذیل آیه کریمه (8) «ان تکفروا...و لا یرضى لعباده الکفر»، مىفرماید (9) :
«و فى ذلک دلالة على ان الکفر لیس من فعل اللّه و لا بارداته لانه لو کان مریدا، لکان راضیا به لان الرضا هو الارادة اذ وقعت على وجهه».
اما دلالاتى که از صریح آیه استفاده نشده، بلکه نص آیه، گویاى مطلب دیگرى است، لیکن مرحوم شیخ طوسى با دقت و موشکافى مطالب ارزنده و شایان توجهى را از آیات استفاده نموده، و به اثبات مذهب و یا رد مخالفین خود مىپردازد.مثلا، ایشان ذیل آیه شریفه (10) «فلا و ربک لا یؤمنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم»با یک قیاس عقلى، مطلب مورد نظر خویش را، از آیه یاد شده چنین استفاده مىکند (11) :
«و فى الآیة دلالة على فساد مذهب المجبرة، لأنه اذا وجب الرضا بفعل النبى، فالرضا بفعل اللّه تعالى أولى، و لو کان خلق الکفر و المعاصى، لوجب على الخلق الرضا به، و ذلک خلاف الاجماع».
چنانکه ملاحظه مىشود، آیه فوق هیچ دلالتى بر قبح خلق معاصى ندارد، لیکن با طرح یک مقدمه عقلى، مطلب مورد نظر، از آیه مبارکه بخوبى استفاده مىشود، که این نوع دلالت نیز بطور چشم گیرى در تبیان موجود است، و ما آن را دلالات خفى و غیر ظاهر خواندهایم.
ویژگى دیگر این دلالتها مهم بودن، رسایى و شیوایى طرح آنهاست، و مفسر ارجمند تبیان، با استدلالهاى بسیار مختصر و مفید، مطلب مورد نظر خود را به اثبات مىرساند.ضمنا یادآورمىشود، که بیان دلالتهاى غیر کلامى مانند: فقهى، نیز به ندرت بچشم مىخورد.
اقوال کلامى متکلمین که اغلب از معتزله مىباشد، در کنار دیدگاههاى شیخ مشهود است، که گاه نقل بدون نقد است، و از ظاهر بیشتر آنها پیداست که مغایر و متضاد با مبانى کلامى شیخ به نظر نمىرسد، هم چنان که در موارد نقل یا نقض و طرح یا جرح، این تضاد به روشنى محسوس است. اگر مفسر، نامى از متکلمین مىبرد، به جرأت مىتوان گفت که او معتزلى است، چه اینکه در سراسر تبیان یادى از متکلم اشعرى مذهب نبرده است، و تنها به تعابیر تکرارى نظیر«وقالت المجبره»یا مثلا، «من قال بخلق المعصیه(من المجبره)»اکتفاء کرده است.و شاید مسائل سیاسى که قبلا اشاره کردیم در این موضوع دخیل باشد.ان شاء اللّه در بحث بعدى که از شاخصهاى کلامى در تفسیر تبیان، سخن خواهیم گفت، درباره اهمیت گستردگى اقوال کلامى، مطالب بیشترى عرضه خواهیم داشت.
از دیگر روشهاى طرح مباحث کلامى که در تبیان بکار رفته و از اسالیب مستداول دانشمندان فقه و کلام اصول و غیره در گذشته بوده، همان شیوه طرح پرسش و ارائه پاسخ آن بوده است.براى مثال قاضى عبد البجار معتزلى، کتاب«تنزیه القرآن عین المطاعن»خود را، بصورت پرسش و پاسخ به خسم درآورده است. (12) شیخ طوسى-رضوان اللّه تعالى علیه-نیز از این طریقه، بطور گسترده در طرح مباحث کلامى بهره گرفته است.یعنى علاوه بر اینکه به نام مجبره یا متکلمین معتزله تصریح مىکند، همچنین در موارد بسیارى نیز آراء آنها را با طرح سؤال، پاسخ مىگوید.
البته گستردگى این پرسشهاى کلامى نیز از این جهت که در راستاى نقل اقوال کلامى و این سؤال و جوابها و دیگر جلوههاى کلامى، مطرح شده، در خور توجه است، به طورى که مىتوان گفت:پیش از زمینههاى دیگر، این روش در تبیان بکار رفته است.براى نمونه به ذکر یک مورد اکتفاء مىکنیم.
مفسر بلند پایه تبیان، مسائل اختلافى در توبه را طرح و بر رد معتزله، در مسائل وعد و وعید و عقاب و ثواب و مانند اینها، بحث مىکند مثلا مىفرماید: (13)
«اگر گفته شود:توبه خود به تنهایى موجب رفع عقاب مىگردد، پس چرا با آن«اصلاح شدن» شرط دانسته شده؟در جواب گفته شده:دلیل آن، ابهامى است که در توبه نائب وجود دارد، تا گمان نشود که پس از توبه و حصول ایمان، دیگر آن شخص مرتکب کردار زشت نمىشود».
یادآورى مىشود که پاسخها، گاهى بصورت «قیل»است و گاهى«قلنا»و این پاسخهاى قیلى، در برخى موارد پاسخ مخالف است به مخالف، مثل پاسخ جبائى به رمانى که مفسر احتمالا آن را پاسخ خوبى مىدانسته است.
مجموع شاخصها، یک هدف کلى را در تفسیر آیات، نسبت به موضوع طرح شده در آن، تعقیب مىکند و آن تحکیم پایههاى عقیدتى مذهب، یا استناد به قرآن کریم مىباشد البته در مباحث پیشین نیز این مدعا را مردود دانستیم که مذاهب کلامى دیگر نیز، همین هدف را پى گرفتهاند، چه اینکه آنها قرآن را تابع اصول موضوعه خویش قرار داده و دیدگاههاى فرقهاى را بر آن تحمیل نمودهاند، و حال آنکه امامیه از ویژگىهایى برخوردار است که دیگران بىبهرهاند، از جمله، اعتقاد به عترت طاهره سلام الله علیهم شاخصهایى که در اینجا مطرح مىشود بدین قرار است:
1-گستردگى پاسخهاى ابطالى آراء کلامى: این پاسخها در قالبهاى متعددى مطرح مىشود. گاه در شکل نقل و نقد اقوال سران متکلمین، و گاه در بیان دلالات صریح و غیر ظاهر آیات، طرح گردیده است.
محور عمومى این جوابها، نقض و ابطال آراء غیر معقول و ضد قرآن اشاعره و فرق تابعه آنها، از جمله مجسمه و مشبهه و حشویه مىباشد، بطورى که به حدس قوى مىتوان گفت:هشتاد درصد این پاسخها متوجه اشاعره مىباشد، و درصدى چند نیز، در رد پارهاى از آراء معتزله، در مسائلى چون فسق و کفر و وعد وعید، توبه و عقاب و ثواب و احباط مىباشد.
بیش از نه فرقه کلامى دیگر نیز، مورد طعن ابطال قرار گرفتهاند، که چندان قابل طرح نمىباشند.
اینک به ذکر نام آنها و مسائل مورد نقض در تفسیر تبیان-نه تعریفى کامل از آنها-اشاره مىکنیم:
1-مجسمه، قائل به اعضاء و جوارح براى خداوند سبحان هستند (14) .
2-مشبهه، معتقد به رؤیت بصرى خداوند در قیامت مىباشند.. (15) .
3-حشویه(اهل حدیث)که تفسیر قرآن را تنها به نقل پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله)دانسته (16) و ارتکاب کبائر را نیز نسبت به پیامبران جائز مىدانند (17) .
4-مرجئه که قائل به تأخیر حکم فساق در وقت لزوم عقابند (18) و عمل صالح را جزء ایمان نمىدانند (19) .
5-خوارج که مىگویند:مرتکب کبیره کافر است (20) .
6-کرامیه که ایمان را به مجرد قول مىدانند (21) .
7-غلاة که قائل به حلول خداوند در پیامبر اکرمند (22) .
8-تناسخیه که بهائم و طیور را مکلف مىدانند (23) .
9-اصحاب معارف که در رأس آنها جاحظ معتزلى است، قائل به ضرورى بودن معارف مىباشند. (24)
در همین راستا مىتوان به گستردگى اقوال کلامى اشاره کرد، که عموما این سخنان به ترتیب کثرت، از ابو على جبائى، بلخى، رمانى، نقل و نقد مىشود.براى نمونه، از آغاز مجلد سوم تبیان تا صفحه 127 را شماره نمودیم، و در آن بیش از 50 نقل وجود داشت، یعنى با میانگین حدودا 40%
نقل از(ج 3)بنظر مىرسد.البته این اقوال بسان دیگر مباحث، بیشتر تا مجلدات ششم و هفتم محسوس است.
2-روش طرح و ورود به بحث در تفسیر آیاتى که دلالات کلامى آن روشن است، یعنى تفسیر مطابق مبانى یاد شده در مبحث متشابهات، که اجمالا بر مبناى تحفظ بر اصول عقاید، در دو محور توحید و عدل الهى مىباشد، به عبارت دیگر مبنا، در تفسیر متشابهات و محکمات، تفاوتى نمىکند، اضافه بر اینکه در تفسیر محکمات، صراحت تعبیر و رسایى بیان بیشتر وجود دارد.
همچنین ضمن اقوال متکلمین، تعابیرى چون «و عندنا»یا«و فى مذهبنا»در کنار این گونه نقلها دیده مىشود که مفسر گرانمایه، بدین وسیله دیدگاه کلامى خویش را ابراز مىدارد.
براى مثال ایشان ذیل آیه شریفه (25) «ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک»در مورد، شرک به خدا چنین مىفرماید (26) :
«الشرک به، من وجهین:1-...2-ذکره الرمانى، انها تدل على وجه الفعل فى الاراده، اذ کان قد یرید الانسان الکفر مع ظنه انه ایمان، و لا یجوز ارادته ان یکفر مع التوهم انه ایمان».
مرحوم شیخ در رد تفسیر رمانى مىفرماید:«و هذا عندى لیس بصحیح لان الشرک مذموم على کل حال، سواء علمه فاعله کذلک او لم یعلم...»
سپس به اشکالى از معتزله اشاره نموده و آن را مردود مىخواند، ایشان مىافزاید:
«اگر معتزله بگویند:ما معتقدیم که خداوند«ما دون شرک»یعنى صغایر را بدون توبه مىپذیرد.در پاسخ مىگوییم:این ادعا به دو دلیل باطل است:1-تخصیص کلام خدا بدون دلیل، صحیح نیست لذا«ما دون شرک»شامل صغایر و کبایر مىشود.2-اصولا صغایر با انجام کارهاى خوب بخشود مىشود و مورد مؤاخذه قرار نمىگیرد، حتى به نظر خود معتزله، و لذا به مشیت خدا هم تعلق نمىگیرد..
اگر اشکال شود که اگر به مشیت خدا تعلق گیرد، معنایش این است که غیر از شرک بخشوده نمىشود.در پاسخ مىگوییم:مشیت خدا به مغفور له تعلق مىگیرد نه آنچه بخشوده شد.بلکه ظاهر این است که خداوند«ما دون شرک»را بدون توبه مىبخشد...».
و در پایان، در تأیید مطلب خویش به قول صحابه نیز استشهاد مىکند، و مىفرماید: (27) «و این دلالت دارد بر این مسأله که صحابه همان کلام و مدعاى ما را مىگویند، خلاف آنچه که صاحب وعید یعنى معتزله و خوارج مىگویند».
3-بهرهجویى از آیاتى که ظهور در مسائل کلامى ندارند.
در بحث دلالات دقیق و غیر ظاهر به این مطلب اشاره نمودیم، اینک تابشها و نمونههایى از تبیان، ذکر و این فرع را بیشتر توضیح مىدهیم.
نمونه اول:مفسر بزرگ و کم نظیر ذیل آیه کریمه(28)«و اذ فرقنا بکم البحر...و انتم تنظرون»در آغاز بحث، طبق معمول به طرح گسترده اشتقاقات و معانى کلمات واژه«نظر»در بیش از بیست سطر مىپردازد، و آنگاه در ده سطر شرح دیگرى را استطرادا، در تعقیب همان هدف کلى، ارائه مىدهد.و چنانکه خواهید دید، توضیح
دوم وى چندان ربطى به اصل بحث تفسیر ندارد..این بحث از اینجا شروع مىشود که: (29)
«برخى مىگویند:اگر«نظر»با«الى» باشد، به معناى رؤیت است سپس به آیه(الى ربها ناظره)استناد کردهاند.مفسر گرانقدر تبیان این پندار را ناصواب خوانده و در رد مدعاى مذکور مىگوید:این استناد صحیح نیست، زیرا آنها عبارت«انظر الى الله ثم الیک»را به نگاه کردن معنا نمىکنند، بلکه به معناى توقع و انتظار فضل خدا داشتن گفتهاند و آنگاه به شعرى از جمیل بن معمر استشهاد مىکند:
انى الیک لما وعدت لناظر
نظر الفقیر الى الغنى الموسر
من به آنچه که مرا بدان وعده نمودى منتظرم، آن چنانکه فقیرى تنگدست، چشم به دست کرامت توانگرى دوخته است.«الى»را همراه با«نظر»به معناى«انتظار داشتن»آوردهاند و حق آن است که نظر به معناى رؤیت نیست، چه رؤیت یعنى توجه چشم به شىء خاص براى نگاه کردن به آن و...».
نمونه دوم:مفسیر ذیل آیه (30) «و لا ینظر الیهم یوم القیامه».
«نظر»را به معناى ترحم بیان مىدارد، و با استفاده از نص همین آیه، در رد مجبره، تأکید مىکند، و لذا مىفرماید (31) :«و لا ینظر الیهم یعنى به آنها رحم نمىکند و لذا دلالت مىکند بر اینکه اگر نظر با«الى»متعدى مىشود به معناى رؤیت نیست چون نمىتوان آیه را چنین معنا کرد که خداوند آنها را نمىبیند!
نمونه سوم:و نیز ذیل آیه کریمه:«انظر کیف یفترون...» (32) مفسر بزرگ، ضمن بیان اشتقاقات و معانى گوناگون واژه نظر که عموما تکرارى است تفاوت میان نظر با چشم و رؤیت را چنین بیان مىدارد (33) ، رؤیت یعنى شىء مورد نگاه را درک کردن و در حالى که نظر یعنى با چشم بسوى مورد نگاه، نگریستن و توجه داشتن چه بسا به چیزى نظر مىکنیم لیکن آن را نمىبینیم.
و در این گونه مسائل علاوه بر استشهاد به اشعار گاهى هم به کلمات عرف، اشاره مىکند، و مىفرماید:«کما یقولون:نظرت الى الهلال فلم اره...»به هلال ماه نگاه کردم(ولى)او را ندیدم. این روش بطور فراگیر در اغلب زمینههاى کلامى، مانند:مسائل عدل الهى و عصمت انبیاء، وعد و وعید، اکتسابى بودن، معارف و دهها مسئله کلامى دیگر، در پیگرد یک هدف کلى طرح شده است.
جو حاکم و فراگیر در طرح تفسیر این آیات، اثبات توحید و صانع و صفات ذات اوست، و این روند تکرارى، ذیل اینگونه آیات یعنى آیاتى که در آن به نشانه یا نشانههائى از آفرینش اشاره شده، و مفسر با بیان وجه نشانه بودن آن پدیده، با استناد به چند مقدمه عقلى، حىّ، حکیم، غنّى و واحد، مىپردازد.و لذا هیچگاه مفسر، ذیل این آیات، استدلال به علمى بودن قرآن نمىکند، هر چند در پارهاى از موارد نادر (34) ، قول مفسرى را نقل و سپس نقض یا قبول مىکند.شیخ طوسى معتقد است که شناخت خداوند اکتسابى است (35( یعنى انسان با تدبر و تفکر و در آیات الهى، خداوند صانع حکیم را خواهد شناخت.از این رو، محور تفسیر این آیات، ردّ بر ملحدین و مادّییّن است، براى مثال، ذیل آیه کریمه (36) قل من یرزقکم من السماء و الارض...»مىفرماید: (37) آیه دال بر توحید است زیرا ظاهر آیه مىرساند که«مدبر» واحد است و عقلا پدیدار شدن عالم بطور اتفاق محال است و طبیعت هم نمىتواند خالق باشد زیرا که در حکم مردگان است پس چیزى باقى نمىماند جز آنکه بگوییم:فاعل و خالق عالم، مدبر آن است و طبیعت، فعل خداست، پس چگونه مىتواند فاعل نیز باشد.
و یا ذیل آیه مبارکه (38) «ان فى السموات و الارض لایات للمؤمنین و فى خلقکم ما یثبت من دابه...و اختلاف اللیل و النهار...»چند دلیل بر اثبات حوق ارائه مىنماید: (39)
1-او خالق و قادرى است بىنظیر و بىمانند 2-او آگاه به نظام و اتقان آن است 3-قدیم و ازلى است.
5-مباحث نقلى از آنجا که تفسیر شریف تبیان، نخستین تفسیر گسترده و ممتاز شیعى است که تا کنون بدست ما رسیده.در شرایطى نگاشته شد که هجوم همه جانبهاى از سوى مخالفین بر مذهب امامیه، انجام گرفته بود، از این رو، مفسر روشن ضمیر و بیدار، روح تدافعى بلندى را بر یکایک مباحث تبیان حاکم نمود.از جمله، در طرح روایات تفسیرى و نزولى، در تأیید مبانى خویش بهره گرفته است.تفسیر تبیان بخاطر کهن و پیشگام بودنش، نقش الگو را نسبت به تفاسیر شیعى پس از خود داشته است، چنانکه خود مفسر در مقدمه، تفسیر تبیان را، در نوع خود بىمانند مىخواند.مباحث نقلى تبیان نیز، در نوع طرح خود، تا زمان نگارش آن، بىنظیر است. (40) چه اینکه تا آن زمان، عموم تفاسیر، بصورت نقلى و روائى تألیف مىگردید.مرحوم شیخ طوسى با طرح روایات در چند محور تفسیرى، فقهى و نزولى، به تقویت و تأیید انگیزه دفاعى خود مىپردازد.نمود این هدف را مىتوان در روایات اسباب نزول، و روایاتى که حضرت امیر المؤمنین و یا ائمه اطهار-علیهم- السلام-را مصداق تام و یا اظهر آیه یا آیاتى بیان مىدارند.و نیز بیان تکههاى تاریخى که همین هدف را تعقیب مىکند.مثلا ذیل آیه کریمه «و انذر عشیرتک الاقربین»مىفرماید: (41) «داستان این آیه مشهور است.زمانى که دستور «اندازه عشیره»صادر شد، پیامبر اکرم(ص)به على(ع) امر کرد که طعامى تدارک ببیند، سپس فرزندان عبد مناف را دعوت کرد، آنگاه رسول خدا خطاب به آنان فرمود:کدام یک از شما مرا پشتیبانى مىکنید و وزیر، برادر و وصى من باشید، کسى جز على(ع)درخواست حضرت را لبیک نگفت».
و نیز روایات شأن نزول، که بیشتر در مبحث اسباب النزول به پارهاى از آنها اشاره نمودیم، از جمله مىتوان آیات ولایت، اکمال، مباهله، اطعام مسکین، لیلة المبیت و نظایر آنها را نام برد.
همچنین در مواردى، روایتى را بعنوان تأیید مطلب خود، در تفسیر آیهاى بیان مىدارد، که عموما این روایات، نمودار فضیلت و ارجمندى اهل بیت(ع)مىباشد.مثلا ذیل آیه کریمه(و لتجدنهم احرص الناس على حیاة...) (42) درباره مؤمنین مىفرماید (43) :«...فلهذا یشفقون من الموت ویحبون الحیاة لیتوبوا على ذنوبهم و من کان على یقین مما یصیر الیه کما روى عن على(علیه السلام) انه قال:لا ابالى، سقط الموت على او سقطت على الموت و قال:اللهم سئمتهم و سئمونى فابدلنى بهم خیرا منهم و ابدلهم بى شرا منى...»
و نیز گاهى ائمه اطهار(ع)را بعنوان مصداق حقیقى و تام آیهاى معرفى مىکند چنانکه ذیل آیه شریفه (44) «و من عنده علم الکتاب»از قول باقرین-علیهما السلام-نقل مىکند، که فرمودند: (45)
«هم ائمه آل محمد-صلى الله علیه و آله و سلم- لانهم الذین عندهم علم الکتاب بجملته و لا یشذ عنهم شىء من ذلک».
آنان پیشوایان آل محمدند، زیرا از تمام علم کتاب خدا آگاهند و چیزى از آن بر آنان پوشیده نیست.
(1)-ذهبى، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 295، السعاده، قاهره، 1381 ه.
(2)-حاجى خلیفه، کشف الظنون، ج 1، ص 230-231، اسلامیه تهران، 1387 ه-.با اندک تغییر در تعبیر.
(3)-علامه طباطبائى، قرآن در اسلام، ص 50-51، دار الکتب الاسلامیه تهران، 1350.
(4)-تفسیر تبیان، ج 5، ص 472.
(5)-همان مأخذ، ج 5، ص 259.
(6)-همان، مأخذ ج 3، ص 549.
(7)-همان مأخذ، ج 2، ص 384-385، این نوع دلالت در جاى جاى تفسیر تبیان به چشم مىخورد.
(8)-سوره زمر، آیه 7.
(9)-تفسیر تبیان، ص 9، ج 9.
(10)-سوره نفساء، آیه 65.
(11)-تفسیر تبیان، ج 3، ص 245ور.ک:ج 1، ص 364، ج 2، ص 48، ج 3، ص 245، 367، ج 6، ص 10، 131 بى حصر.
(12)-عبد الجبار، تنزیه القرآن عن المطاعن.
(13)-تفسیر تبیان، ج 2، ص 529، ور.ک:ج 1، ص 62، ج 2، ص 219، ج 3، ص 85، ج 5، ص 238، بى حصر)
(14)-همان مأخذ، ج 2، ص 310، ج 4، ص 351، ج 7، ص 392، ج 9، ص 77، ج 10، ص 430.
(15)-همان مأخذ، ج 4، ص 112.ور.ک:عبد الکریم شهرستانى، الملل و النحل ج 1، ص 103-108.تحقیق محمد سیّد گیلانى، دار المعرفة، بیروت، 1395 ه و بغدادى الفرق بین الفرق، ص 214-218، و جرجانى، التعریفات، ص 192، مصطفى البابى الحلبى، مصر، 1351.
(16)-تفسیر تبیان، ج 3، ص 370.
(17)-همان مأخذ، ج 3، ص 322، ج 7، ص 242-274. مفسر درباره حکم اهل جبر و تشبیه مىگوید:فاما من یعتقد الجبر و التشبیه و ازلیة صفات قدیمه معه تعالى، فهو کافر بلا خلاف بین اهل العدل، ج 3، ص 548.
(18)-همان مأخذ، ج 8، ص 17.ور.ک:ملل و نحل، ج 1، ص 139-146، بغدادى، الفرق بین الفرق، ص 190، دار الافاق الجدیده، بیروت، 1977، و التعریفات، 184.
(19)-همان مأخذ، ج 1، ص 285.ور.ک:الفرق بین الفرق، ص 202-203، شهرستانى مىگوید:«هم اصحاب محمد بن کرام من الصفاتیه القائلین بالتجسیم، ملل و نحل ج 1، ص 108.
(20)-همان مأخذ، ج 8، ص 353، ج 10، ص 366، ملل و نحل، ج 1، ص 114-139.
(21)-همان، مأخذ ج 1، ص 68، الفرق بین الفرق، ص 253- 254.P}
(22)-همان مأخذ، ج 5، ص 93-111، ملل و نحل، ج 1، ص 173.
(23)-همان مأخذ، ج 4، ص 129.
(24)-همان مأخذ، ج 2، ص 74 و 498، ج 4، ص 40 و 271 و 438، بىحصر.
(25)-سوره نساء، آیه 48.
(26)-تفسیر تبیان، ج 3، ص 220-218.
(27)-همان مأخذ، ج 3، ص 220.
(28)-سوره بقره، آیه 50.
(29)-تفسیر تبیان، ج 1، ص 228.
(30)-سوره آل عمران، آیه 77.
(31)-تفسیر تبیان، ج 2، ص 508.
(32)-سوره نساء، آیه 50.
(33)-تفسیر تبیان، ج 3، ص 222، ور.ک:ج 2، ص 18- 19، 111، 182 و ج 4، ص 367، بىحصر.
(34)-ر.ک:تفسیر تبیان:ج 1، ص 125، ج 2، ص 58.
(35)-شیخ طوسى، الاقتصاد الهادى الى طریق الرشاد، ص 20.
(36)-سوره یونس، آیه 31.
(37)-تفسیر تبیان، ج 5، ص 427.
(38)-سوره جاثیه، آیه 3-5.
(39)-تفسیر تبیان، ج 9، ص 345-346.ر.ک:ج 2، ص 58، ج 3، ص 78، ج 5، ص 371، ج 9، ص 219 و 412، ج 7، ص 391، ج 8، ص 7 و 217، 234، 247، ج 9، ص 98، 108، 125، 357، ج 10، ص 261، بىحصر.
(40)-ر.ک:خوانسارى، روضات الجنات، ج 6، ص 220.
(41)-تفسیر تبیان، ج 8، ص 67.و.ر.ک:ج 2، ص 458، ج 3، ص 431-546، ج 2، ص 357، و 183، ج 3، ص 25-26، بىحصر.
(42)-سوره بقره، آیه 96.
(43)-تفسیر تبیان، ج 1، ص 361، به جایگاه نقل مراجعه شود.
(44)-سوره رعد، آیه 45.
(45)-تفسیر تبیان، ج 6، ص 268.و.ر.ک:ج 2، ص 99، ج 3، ص 273، و ج 5، ص 456 بى حصر.P}